جدول جو
جدول جو

معنی خارج رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

خارج رفتن
(بِ رَ تَ)
بیرون رفتن. رجوع به خارج شدن شود. از منزل یا شهر یا مملکت بیرون شدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خارا سفتن
تصویر خارا سفتن
شکستن، ساییدن یا سوراخ کردن سنگ خارا، برای مثال کوه کن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت / هرچه کرد از کاوش مژگان شیرین یاد داشت (ظهوری - لغتنامه - خارا سفتن)
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ)
مالیات اخذ کردن. مالیات ستدن. خراج ستدن. خراج طلبیدن و به دست آوردن
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ اَ کَ دَ)
اشاعه یافتن خبری در محلی. منتشر شدن خبری، در جایی. پخش گشتن خبردر موضعی. انتشار یافتن خبری در مکانی:
موضعی در همه آفاق ندانم امروز
کز حدیث من و حسن تو خبر می نرود.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(مُ حِ ثَ / ثِ)
به غارت رفتن. به چپاول رفتن. به چپو رفتن. تاراج شدن.
- به تاراج رفتن:
تو خاقنی که بتاراج امتحان رفتی
ز گرد کورۀ وارستگی طلب اکسیر.
خاقانی.
گل بتاراج رفت و خار بماند
گنج برداشتند و مار بماند.
(گلستان).
رجوع به تاراج شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
از میان رفتن سرکج و زیادتی یک سوی جامه کم کم با دوختن تا مساوی طرف کم عرض تر گردد. (یادداشت مؤلف) ، از منفذ جسمی مایعی عبور کردن چنانکه روغن بر اثر مالیدن بر تن کسی، آب یا شیرۀ برآمده و تنیده از مرغی یا گوشت بهنگام پخت بار دیگر در جسم مرغ یا... درآمدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
از پیش رفتن کار. (آنندراج) :
از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود.
حافظ (ازآنندراج).
، (در اصطلاح روسبیان) کار رفتن زن بد، رفتن او به عمل بد. پرداختن روسبی به کار زشت. به تباهی رفتن زن، بمزد و اجرت
لغت نامه دهخدا
(بَ خَ رِ خوَد / خُدْ سَ شُ دَ)
خانه را تمیز کردن. خانه را پاک کردن. کثافت آنرا از بین بردن. کنس:
پیش ازین خاطرمن خانه پر مشغله بود
از تو پرداختمش وز همه عالم رفتم.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ/ دِ نِ شَ تَ)
بیرون شدن. بیرون رفتن. مقابل داخل شدن
لغت نامه دهخدا
(بِ اُ دَ)
خارش که در بدن بر اثر گزیدگی پشه و جز آن پیدا شود. خارش که در اثر کهیر در بدن انسان پیدا شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ کَ دَ)
شکستن سنگ خارا:
کوهکن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت
هر چه کرد از کاوش مژگان شیرین یاد داشت.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کار کردن بعمل پرداختن کار رفته. یا کار رفتن زن بد (روسبی)، پرداختن او بعمل بد، انجام شدن کاری اجرا شدن عملی. یا کار رفتن از کسی یا چیزی. انجام شدن کار بدست او یا توسط آن: (کار از تو میرود مددی ای دلیل راه، کانصاف میدهیم وز راه اوفتاده ایم) (حافظ 2151)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرج نرفتن
تصویر خرج نرفتن
کار ساز نبودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
اذهب إلى الكهف
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
Cave
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
creuser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
挖掘
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
غار بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
গর্ত খোঁড়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
ขุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
kuchimba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
oyuk kazmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
穴を掘る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
खोदना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
לחפור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
굴을 파다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
menggali
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
graven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
scavare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
копати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
kopać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
graben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
копать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
cavar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
cavar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی