شکستن، ساییدن یا سوراخ کردن سنگ خارا، برای مثال کوه کن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت / هرچه کرد از کاوش مژگان شیرین یاد داشت (ظهوری - لغتنامه - خارا سفتن)
شکستن، ساییدن یا سوراخ کردن سنگ خارا، برای مِثال کوه کن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت / هرچه کرد از کاوش مژگان شیرین یاد داشت (ظهوری - لغتنامه - خارا سفتن)
اشاعه یافتن خبری در محلی. منتشر شدن خبری، در جایی. پخش گشتن خبردر موضعی. انتشار یافتن خبری در مکانی: موضعی در همه آفاق ندانم امروز کز حدیث من و حسن تو خبر می نرود. سعدی (طیبات)
اشاعه یافتن خبری در محلی. منتشر شدن خبری، در جایی. پخش گشتن خبردر موضعی. انتشار یافتن خبری در مکانی: موضعی در همه آفاق ندانم امروز کز حدیث من و حسن تو خبر می نرود. سعدی (طیبات)
به غارت رفتن. به چپاول رفتن. به چپو رفتن. تاراج شدن. - به تاراج رفتن: تو خاقنی که بتاراج امتحان رفتی ز گرد کورۀ وارستگی طلب اکسیر. خاقانی. گل بتاراج رفت و خار بماند گنج برداشتند و مار بماند. (گلستان). رجوع به تاراج شود
به غارت رفتن. به چپاول رفتن. به چپو رفتن. تاراج شدن. - به تاراج رفتن: تو خاقنی که بتاراج امتحان رفتی ز گرد کورۀ وارستگی طلب اکسیر. خاقانی. گل بتاراج رفت و خار بماند گنج برداشتند و مار بماند. (گلستان). رجوع به تاراج شود
از میان رفتن سرکج و زیادتی یک سوی جامه کم کم با دوختن تا مساوی طرف کم عرض تر گردد. (یادداشت مؤلف) ، از منفذ جسمی مایعی عبور کردن چنانکه روغن بر اثر مالیدن بر تن کسی، آب یا شیرۀ برآمده و تنیده از مرغی یا گوشت بهنگام پخت بار دیگر در جسم مرغ یا... درآمدن. (یادداشت مؤلف)
از میان رفتن سرکج و زیادتی یک سوی جامه کم کم با دوختن تا مساوی طرف کم عرض تر گردد. (یادداشت مؤلف) ، از منفذ جسمی مایعی عبور کردن چنانکه روغن بر اثر مالیدن بر تن کسی، آب یا شیرۀ برآمده و تنیده از مرغی یا گوشت بهنگام پخت بار دیگر در جسم مرغ یا... درآمدن. (یادداشت مؤلف)
از پیش رفتن کار. (آنندراج) : از سر کوی تو هر کو به ملالت برود نرود کارش و آخر به خجالت برود. حافظ (ازآنندراج). ، (در اصطلاح روسبیان) کار رفتن زن بد، رفتن او به عمل بد. پرداختن روسبی به کار زشت. به تباهی رفتن زن، بمزد و اجرت
از پیش رفتن کار. (آنندراج) : از سر کوی تو هر کو به ملالت برود نرود کارش و آخر به خجالت برود. حافظ (ازآنندراج). ، (در اصطلاح روسبیان) کار رفتن زن بد، رفتن او به عمل بد. پرداختن روسبی به کار زشت. به تباهی رفتن زن، بمزد و اجرت
کار کردن بعمل پرداختن کار رفته. یا کار رفتن زن بد (روسبی)، پرداختن او بعمل بد، انجام شدن کاری اجرا شدن عملی. یا کار رفتن از کسی یا چیزی. انجام شدن کار بدست او یا توسط آن: (کار از تو میرود مددی ای دلیل راه، کانصاف میدهیم وز راه اوفتاده ایم) (حافظ 2151)
کار کردن بعمل پرداختن کار رفته. یا کار رفتن زن بد (روسبی)، پرداختن او بعمل بد، انجام شدن کاری اجرا شدن عملی. یا کار رفتن از کسی یا چیزی. انجام شدن کار بدست او یا توسط آن: (کار از تو میرود مددی ای دلیل راه، کانصاف میدهیم وز راه اوفتاده ایم) (حافظ 2151)